پس از یک خواستگاری پرشور، لرد فردریک ترنچارد با کلارا دان جوان و قابل توجه ازدواج می کند، اما رسوایی های بلگراویا و رازهایی از گذشته فردریک، شادی تازه یافته این زوج را تهدید می کند.
پس از مشاجره، فردریک سعی می کند با بردن کلارا به گلانویل، املاک روستایی آنها، رابطه را تجدید کند و برخی از آزمایشات دوران کودکی خود را فاش می کند. دان ها نل اسرارآمیز را به عنوان نیل خود می گیرند
ترنچاردز برای تولد دوک به میوود سفر می کند. در پشت صحنه، معاملات تجاری انجام می شود، اما روچسترها دلایل خصوصی برای سفر دارند. کلارا برای تعمیر فردریک و جیمز توطئه می کند
فردریک که از دیدار جیمز به خود می پیچد، کار خود را در ریخته گری به جلو می راند. کلارا در گروه جدیدی از دوستان که از طریق دکتر الربی ساخته شده اند، آرامش پیدا می کند. جیمز تنها به دنبال آرامش در جای دیگری است.
با افزایش شیفتگی کلارا به دنیای استفن، تصمیمی جسورانه می گیرد که دیویسون را نگران می کند. زندگی خصوصی جیمز او را در معرض تهدید می بیند. فردریک مصمم می شود تا بخشی از سرمایه گذاری جدید مارکیز شود.
امیلی در مورد نقاشی با کلارا روبرو می شود و نگران رسوایی احتمالی خانواده آنها است. فردریک با سرمایه گذاری خود در معدن نقره پیش می رود، اما راس شروع به مشکوک شدن به مارکیز می کند.
شایعات در مورد کلارا و استفن در اطراف بلگراویا می چرخد. به نظر می رسد تا رسیدن به فردریک فقط موضوع زمان است. راس اطلاعاتی در مورد مارکیز میآموزد و فرصتی را میبیند.
در حالی که فردریک از دست دادن کلارا غمگین است، انرایت نامه ای دریافت می کند که فردریک را مجبور می کند با گذشته خود روبرو شود. کلارا و دیویسون با زندگی در شمال سازگار می شوند، زیرا کلارا با خاطرات خوشی از خانه دست و پنجه نرم می کند.
هنوز نظری ثبت نشده است.
اولین نفری باشید که نظر خود را ثبت میکند.